دریانوردان

دریانوردان

هر چه به دریا می‌روند

خشک‌تر باز می‌گردند

 

آن که به خشکی نشسته است

در شهری آن سوی دریاها

از پله‌هایی تاریک پایین می‌رود

و در چشمه‌ای روشن

به گوهری نایاب می‌رسد

 

دریانوردان

به حسادت

رسن در گردن او می‌افکنند

و خود را حلق‌آویز می‌بینند

 

عمران صلاحی

نام کوچک

درخت را به نام برگ

بهار را به نام گل

ستاره را به نام نور

کوه را به نام سنگ

دل شکفته مرا به نام عشق

عشق را به نام درد

مرا به نام کوچکم صدا بزن

 

عمران صلاحی

گریه در آب

معنی آب، عمیق است و صریح

آب‌، یعنی وسعت

آب یعنی پاکی، یعنی عشق

روشنی

سرشاری

بیداری

بیرنگی

 

زمزمه

جنبش

طوفان

طغیان

آب‌، یعنی هستی

 

من دلم می‌خواهد

مثل نیلوفر آبی باشم

من دلم می‌خواهد

عصر، با ماهی‌ها

بنشینم

و کمی گپ بزنم

شهری از آب دلم می‌خواهد

خانه ای در آن شهر

و در آن خانه به هر پنجره‌ای

پرده از پارچه نازک آب

من دلم می‌خواهد

دختران، دختر آبی باشند

دامن از موج بپوشند و برقصند سبک

روح من

انعطاف خزه را داشته باشد در آب

در زمینی که ز بیم

اشک را هم حتی

سقط می‌باید کرد

گریه در آب چه لذتبخش است

من که انباشته هستم از اشک

داخل آب، اگر گریه کنم

تو نخواهی فهمید

من دلم می‌خواهد

خانه‌ای داشته باشم در آب

آب، یعنی همه خوبی‌ها...

 

عمران صلاحی

به زبان خودشان

با درختی که زند سر به فلک

به زبان مه و ابر

به زبان لجن و سايه و لک

به زبان شب و شک حرف مزن

 

با درختان برومند جوان

به زبان گل و نور

به زبان سحر و آب روان

به زبان خودشان حرف بزن

 

عمران صلاحی